چاخان ۲

خوشامدگو زبان آور خالی بند

چاخان ۲

خوشامدگو زبان آور خالی بند

قیصر

از بچگی عادت کردم تا روی همه ی گربه های محله اسم بذارم و هنوز این عادت در من

ترک نشده و حدس میزنم تا انتهای عمر براین منوال باشم!!

حتی اگه تعداد گربه ها از صد تا هم بیشتر باشه ، این کار رو رها نخواهم کرد و در این

مورد خیلی هم با جدیت و مطالعه عمل میکنم... یعنی اسم باید با ظاهر و یا خصوصیات

درونی گربه مطابقت داشته باشه و البته تکراری هم نباشه !

"پسرخاله"  "چرکو"  "نازی"  "ملوس" "دم حنایی" "دم شکسته" و ..... ازجمله اسامی و

القابیه که گربه های محله رو به اونها مفتخر کردم و معمولا همسایه ها و رفقا هم از این

موضوع باخبرند و الان مدتهاست که براشون به شکل یه سوژه جالب و شاد دراومده!

اسم یکی از این گربه ها شده قیصر و برای خودش عوالمی داره!! 

یه روزی قیصر یادآور فیلم قیصر بود برای من ...و همه ی گربه های محله رو لت و پار میکرد

و متاسفانه امروز با بالا رفتن سن و سال اون اقتدار سابق رو نداره... اما هنوز گربه های

نر و جوون با دیدنش میترسند و با احترام بهش نگاه میکنند و همین باعث شده تا من قیصر

رو در بین تموم گربه های محله بیشتر دوست داشته باشم!!

چند روز پیش که روی دیوار نشسته بود و داشت به شلوغکاری گنجشکها روی درخت گردوی

همسایه نگاه میکرد ، باهاش سر صحبت رو باز کردم و اون هم به پاس غذاهایی که توی این

چند ساله از من بهش رسیده ، تحویل گرفت و جوابهایی داد.

بهش گفتم: چه خبرتونه؟؟ این شبهای اخیر سر جفت گیری تموم همسایه ها رو بیخواب

کردین.... آخه چرا این کارها رو میکنید؟؟ یکی دو تا بچه میذارین روی دست گربه های

ماده و بعد شما آقایون میرین دنبال زندگی و اون بدبخت باید توی آشغالها بگرده و توی این

سرما و کوچه های ناامن اونقدر سگ دو بزنه تا بتونه شکم خودشو سیر کنه و قدری شیر از

پستونهاش در بیاد و ....

قیصر با ناراحتی حرفمو قطع کرد و گفت:ماده ها خودشون هم مرض دارند آخه ... هی قمیش

میان و هی اطوار میریزن و ما رو میکشونند دنبال خودشون!!   کاریش نمیشه کرد!!

اگه میشد مثل شما میرفتیم وازکتومی میکردیم و یا اینکه میدادیم این ماده های پتیاره رو

لوله هاشون رو می بستند!!

خنده ام گرفت و چون دیدم قیصر اصلا شوخی موخی نداره ، لبهام رو ورچیدم و گفتم:خب

نمیشه با بقیه نرها تفاهم کنید که مثلا برای یک سال کاری به کار ماده ها نداشته باشید؟

قیصر ترش کرد و گفت: اگه ما توافق کنیم ، ماده ها ولمون نمیکنند! حالا جای شکرش باقیه

که ما گربه ها موبایل و تلفن و اینترنت نداریم!   وگرنه این دریده های پررو که در عرض یه

ساعت با هشت تا نر جفت میخورن تموم کوچه رو به فساد میکشیدند!

قیصر سرش رو انداخت پایین و آهی کشید و من دلم براش سوخت و پرسیدم: چه آرزویی

داری قیصر خان؟؟     گفت:کاش مثل اجدادم توی اون دوره ها زندگی میکردم! توی خونه های

حیاط دار رفت و آمد میکردم و لب حوض آب میخوردم و دم ایوون توی آفتاب دراز میکشیدم و

صاحب خونه هم با غذاهای چرب و چیلی یه حالی بهمون میداد!

گفتم: چند سالته؟    با تاسف جواب داد:هفت سال! باورت میشه؟ ما میتونیم بین 15 تا

20 سال زندگی کنیم... اما بخاطر اینکه به آب دسترسی نداریم و همیشه تشنه ایم

عمرمون زیاد نیست و خیلی زود پیر وشکسته میشیم و ...فینیش!!

گفتم: چرا روی پوستت چند تا لکه ی سیاه مونده؟؟

نگاهش رو از من دزدید و چیزی نگفت و بلند شد و خمیازه ای کشید و به آرومی رفت!!

... نمی خواست پیش من اعتراف کنه که کتک خورده و لای آشغالها زدند لت و پارش کردند!

اما من میدونستم که قیصر الان چند وقتیه که بعضا کتک میخوره و اون نیرو و چابکی سابق

رو نداره!!    خیلی دلم میخواست که بیارمش توی خونه و ازش مراقبت کنم... حتی یه بار

گربه ی پرشین همسایه رو بهش نشون دادم و گفتم بیا توی خونه ی ما و زندگی راحتی

داشته باش!!     همون موقع ناراحت شد و گفت : تا حالا دست هیچ آدمیزادی منو لمس

نکرده ..خیال کردی من مثل اون بچه سوسول(پرشین کت) میام لای رختخوابت دراز

میکشم؟؟  نه داداش  ما توی همین کوچه ها میلولیم و خیالی نیست!

همون روز فهمیدم که دیگه کسانی مثل مسعود کیمیایی هیچ وقت فیلمی نظیر قیصر

رو نمیسازند!!!؟