چاخان ۲

خوشامدگو زبان آور خالی بند

چاخان ۲

خوشامدگو زبان آور خالی بند

عجیب الخلقه

ظاهرا روی دو پا راه میره و شبیه ما آدمهاست!!  ولی خودش میگه جونوری هستم من 

که فقط خودم ، خودمو می شناسم!!؟

وقتی کارش یه جایی گیر میکنه و میخواد در بره و راحت باشه ، مثل یه سگ باوفا آرومه

و هی دم تکون میده !!؟

موقعی که توی محل کسب و کارش  باید حق کسی رو بده ، مثل یه اسب وحشی

جفتک میندازه و سواری نمیده!!؟

وقتی سر سفره ی میزبان بشینه و غذای مفت گیرش بیاد ، عین گاو نشخوار میکنه و

همینطور می لمبونه و می لمبونه .. انگار نه انگار که میخوان سفره رو جمع کنند!!؟

اگه برای خودش خوراکی بخره و بیاره توی خونه ، معمولا مثل یه پلنگ حسود اونو ده جا

قایم میکنه تا مبادا دست کسی بهش برسه !!؟

موقعی که میره خونه ، مثل گرگ گرسنه میمونه .. کسی جرات نداره طرفش بره!!؟

وقتی هم که بخواد با یه ضعیفه رو هم بریزه و بلانسبت خرش کنه ، مثل یه گربه ی

سفید یا همون پرشین کت ، ناز و عشوه میآد!!؟

اگه یه وقت آب گیرش بیاد از یه دولفین هم بهتر شنا میکنه... البته اگه توی همون آب

بخواد به نون و نوایی برسه از یه کوسه هم درنده تره!!؟؟

در تیزبازی و فرصت طلبی مثل شاهین ، پرنده و چابکه !!؟

موقعی که باید مشتری رو توی تور بندازه ، از قناری هم خوش آوازتره و دل می بره!!؟

وقتی هم مشتری بخواد جنس بنجل رو براش پس بیاره ، مثل گراز چشمهاش ضعیف

و کوچیک میشه و خنگ و کودن به نظر میرسه!!؟

اگه همسایه و دوستی بخواد باهاش در یه زمینه ای مشورت کنه و راهنمایی بگیره

کاملا شبیه جغدی داناست که توی فیلمهای کارتونی عینک میزنه !!؟

وقتی یکی از چکهاش برگشت میخوره و می خوان جلبش کنند ، مثل اون گوسفندهایی

که راه نمیرن و باید به زور اونها رو روی دو تا دست ببری ، اذیت میکنه !!؟؟

توی جلسه ی خواستگاری پسرهاش مثل یه روباه ، ترفند و حیله و کلک سوار میکنه

تا مهریه و مخارج رو پایین بیاره!!؟

ولی توی جلسات خواستگاری و بله برون دخترهای زشت و ترشیده اش مثل خر پیری

میشه که رقت برانگیزه و دل آدمو کباب میکنه تا دومادها سر جهیزیه گیر ندن!!؟؟

.... سالها پیش که جوون بود و هنوز پدرسوخته بازیهاش اینقدر شکوفا نشده بود ،

بهش میگفتند : زرافه(شتر گاو پلنگ)    یعنی مثلا سه تا حیوون بود در یه جسم!!

اما الان دو تا اسم داره ... عده ای بهش میگن:موزه دارآباد!!!؟؟؟

عده ای هم بهش میگن: باغ وحش  ؟!!؟

نظرات 18 + ارسال نظر
آغازی دیگر جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ق.ظ http://start2.blogsky.com

چیزای دیگه هم بهش می گن که اینجا نمی شه گفت

ممنونم که حرمت این وب ناچیزم رو نگه میدارید

تو جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ق.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

بیچاره...

بیچاره ما که باید دم خور باشیم با چنین موجودات عجیب

ویس جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ق.ظ http://lahzehayenab.blogsky.com

این روزا چقدر از این آدما اطراف ما زندگی می کنند.و همه ی ما کم و زیاد از آن ها ضربه خوردیم.نون به نرخ روز خورها.ولی دیدی چقدر حقیرند.آدم حالش به هم می خوره.ومن از این همه تیز بینی شما در حیرتم.

شرمنده نفرمایید بنده رو

دختر شمال جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:39 ق.ظ http://r00zaneh.blogsky.com

همون یه اسم « آدم » کافیه و گویـــــــــــــا

سلام بچه محل... ارادت

بانوی شرق جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:42 ق.ظ http://www.royavash.blogsky.com

absolution جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:17 ب.ظ http://www.absolution.blogsky.com

هه هه :))
خیلی هامو بدتریم فرخ...
خودم و میگم!!

استغفرالله دور از جون من و ما

حسین.ر جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:53 ب.ظ http://entegham.persianblog.ir

از اینکه سر ردید ممنون / مطلبتان را تا انتها خواندم وبا نظر بالایی موافقم البته دور از جون شما ایشون که خودش اقرار کرده ومن هم اقرار میکنم همیشه مرغ همسایه غازه/ به مطلب جدید من سری بزن و نظری بگذار/خدا حفظت کنه/

چاکریم داداش

بهار جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ب.ظ http://yadegar-e-omr.blogsky.com/

عجب چیزیه خداییش

احسان جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ب.ظ http://www.bojnourdan.blogfa.com

جناب فرخ سلام
کتاب کلیله و دمنه یادتون هست؟ مطلبی که نوشتید منو یاد آون کتاب انداخت که گاه به اجبار از روی اون به ما دیکته می گفتند که خیلی هم سخت بود. توصیفی که در این جا آورده اید بیشتر به مربوط به وحوشی است که در آن جا یاد شده اند!

بله ... از همون موقع بچگیها از کلیله و دمنه تنفر پیدا کرد و هیچ وقت هم سراغش نرفتم ... بجای اینکه بیان و نثرش رو قدری سبک کنند و بعد برامون املا بگن ُ همونطور با ادبیات قلمبه سلمبه ما رو مورد آزار قرار میدادن!! ممنون احسان عزیز

چه فرقی می کند! شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:57 ق.ظ http://chefarghimikonad.wordpress.com

فرخ جان سلام
چه خوب که وبلاگ جدید رو راه انداختی ... ببخشید که دیر آمدیم اما یه دنیا مهر آوردیم پیشکش شما ...
خندیدم و آفرین گفتیم بر این نکته دانی شما ...

ارادت باور کن از دیروز مدام به فکرتون بودم!!
سایه عالی مستدام!

کوروش شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:03 ق.ظ http://korosh7042.blogsky.com

فرخ جان مسقیم بگو حاج آقا
من چقدر کاراکتر مرحوم تقی ظهوری رو دوست دارم


سلام عزیزم!

آرمان شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:57 ق.ظ http://abdozdak.blogsky.com/

استاد فرخ! چه موجود دیدنی!؟
میشه ادرسش رو بدین برم یه عکس دو نفره باهاش بندازم یادگاری بزارم لبه طاقچه؟
برا قشنگی نمی خام. برای آینه عبرت میخام

آرمان عزیز هیچ وقت با کسی عکس ننداز که شخصیت ناجوری داره!
مثل یه لکه ی ننگ تا ابد آدمو رها نمیکنه!!

جودی آبوت شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:08 ق.ظ http://sudi-s.blogsky.com

من موزه دارآباد رو بیشتر میپسندم
با ما قهری جان برادر ؟!

سلام عزیزم
من دوستدار و ارادتمندم خانوم قهر چیه؟؟

فتح باغ شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ق.ظ http://fathebagh.blogsky.com

سلام
اونقدر حقارت توی وجودشون هست که کل زندگی رو برای مدتی برایمان به حقارت می کشونند. و بعد از اینکه صابونشون به تن من هم مالیده شد می شم پر از دلخوری و پر از ناامیدی و اون روزها دیگه تحمل خودم هم برام دشوار میشه. از درکشون عاجز می شم و دائما با خودم یک کلمه رو تکرار می کنم «چرا؟»
خیلی قشنگ آنالیزش کردی ، یه جاهائی برام کاملا محسوس بود. متاسفم برای این نوع تجربه ی تلخ.
یه وقتهائی از یه کسانی آدم رودست می خوره که تصورش هم محال بوده یک روزی!

سلا م همینطوره پرنیان عزیز
اگه یک نفر از این آدمهای عجیب الخلقه توی زندگی مون باشند
کلی بدبختی و خسارت و گرفتاری تولید میکنند.
متاسفانه در جامعه ما این افراد رو بنا به مصالحی تحویل میگیرند و همین کار رو خراب میکنه.

ناشناس شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ق.ظ

چقدر این جور افراد این روزا زیادشدند. البته فرخ عزیز گاهی هم خودمون این آدمها رو با رفتارمون بدعادت تر می کنیم.
این روزا که کمتر میام نت دلم برای شما و نوشته هاتون تنگ شده بود.

سلام ... وقتی نیستی دلم شور میزنه برات!!
وقتی که حتی با کلمه ای ظاهر میشی ُ آرامشی در من پدپد میاد!
مواظب خودت باش !!

نیکو شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 ق.ظ

کی هست این عتیقه ؟

بله ... زیرخاکی هستند ایشون!
اسمش برای هیچکس مهم نیست ...
توصیه میکنم برای شما هم اهمیتی نداشته باشه!!
خودمونو عشقه ... چاکرم نیکو جان

مذاب ها شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ب.ظ http://mozabha.blogsky.com

سلام فرخ جان
عکسی که ایمیل کردی بدستم رسید
از دیدنت خیلی خوشحال شدم
الآن دیگه میتونم از چهره ات یک تصویر ذهنی داشته باشم...
ممنونم که تقاضای این حقیر رو رد نکردی...
سرافراز و پاینده باشی برادر جان.

ببخشید که قدری دیر شد!! ارادتمندم داداش

حریر شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:38 ب.ظ http://harirestan.blogfa.com/

سلام فرخ جان
نمی دونم این رسم بد روزگار چیه که آدما هر چقدر سنشون میره بالاتر پلیدتر میشند
البته نه همشون اما اکثرا اینجوریند
به قولی جای اینکه از مرگ بترسند دنیا طلب تر میشیند و بعضی هم مثل این آقا چموش تر

دلیلش رو میگم ! معمولا وقتی شما در یه جایی موندگار میشی
رفته رفته بهش بیشتر عادت میکنی !!
برای همین دل کندن از منزل و سرزمین مادری سخته و واقعا جرات میخواد!
انسانها هم هر چه بیشتر در دنیا میمونند ُ بیشتر بهش وابسته میشن..
و جالب اینه که معمولا با بالا رفتن سن ُ داراییهاشون هم بیشتر میشه و این خود دلیل دیگریه برای خباثت !! خوش به حال اونها که سبکبالند!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد