در مسیری که هر روز از آن عبور میکنیم ، مغازه هایی گشوده اند که اندوه
می فروشند ... با رنگها و طرحها و اشکال مختلف ... با ظاهری زیبا و
خواستنی که نمیتوانی به راحتی از کنارشان بگذری و چیزی نخری!!
دهها بار تصمیم گرفتم مسیر دیگری را برگزینم و ازراهی دیگر بروم ...نشد!
دهها بار خواستم از جلوی همین فروشگاههای اندوه ، دربست بگیرم و به
بازار شادی فروشان بروم ... نشد!
دربستیها خیلی کرایه شان گران بود و این روزها با بنزین 700 تومانی ،
گرانتر هم میگیرند!! یکی گفت:چرا دربست میگیری؟پیاده سوار برو و یا
با مسافرکشهای خطی خود را به راسته ی شادی فروشها برسان!!
گفتم: زهی خیال باطل راه سرراست نیست و هزار تا پیچ و خم دارد و
مجبوری حتما با دربست بروی!! خطیها برای مسیرهای مستقیم کار میکنند!
اکنون باز من هستم و این مسیر تکراری و مغازه هایی که همچنان اندوه میفروشند!
با همان تنوع ... با همان قیمتهای پایین... و آزاد شدن یارانه ها نیز بر نرخها تاثیری
نگذاشته است... اندوهها در سایزها و اندازه های گوناگون و از پشت ویترین به تو
لبخند میزنند و تو را میخوانند و تو میدانی که در پشت این لبخندها و نئونها و
هالوژنها دنیای از اشک و غصه برای تو سر و دست میشکنند ... و با این همه
تو باز اندوه میخری و به خانه ات می بری تا زندگی کنی!!
دوستی بی درد گفته بود: واجب نیست بخری .. خب خودت مقصری دیگه!!
گفتم:راست میگی ، اما باید همش توی خونه بمونی و بیرون نیایی!!
گفتم : برای اینکه زندگی کنی و روزها از خونه بیرون بیایی و شبها به منزل برگردی
باید بخری و مصرف کنی و بری و بیایی تا با مردگان تفاوتی داشته باشی!!
... این یکی از اسرار هستی و زندگی و دنیای ماست که اگر در محله ی اندوه فروشان
خانه داری ، تحمل کنی و در همان حال اهل پس انداز باشی و پولهایت را برای
آینده ای بیندوزی که توانایت کند و قادر شوی تا دربست بگیری و به بازار
شادی فروشان رهسپار شوی .... و ما اینک آن روز را انتظار می کشیم!!
سلااااااااااام

من گفتم آپ کردید ؟!
میدونستم زودتر می گفتم
شما معلومه تنبلی !!


وگرنه دربست نمیخواد
اگه واقعا خواستار رفتن به بازار شادی فروشا باشی حتما به هر طریق بهش میرسی ..
فقط همت میخواد ..
البته ما اینجا یه اتوبان همت داریم ولی همیشه ترافیکه
ولی بی شوخی دربست و فراموش کن
از ی راه دیگه برو
شاد باشید
خودت میدونی که به این آسونیها نیست ... صد رحمت به
اتوبان همت
اندوه های خریده شده را یک روز حراج کن و از پولش دربستی بگیر برای بازار شادی فروشان
نه کسی اندوه دست دوم نمیخره !! مخصوصا که توی بازار همه جورش گیر میاد .... در ضمن اندوههای هر کسی مال خودشه!!
اندوه ها را باید حراج کرد و با پولش به بازار شادی فروشان رفت
دست دوم نمیخرند خانوم ... امتحانش مجانیه !!
شما حاضری اندوههای منو بخرید؟؟
اندوهت رو آروم لای برگای کتابات توی کتابخونه قایم کن...
شادی و بازارش رو نمیدونم...
ای تو ای تو ای تو باشه!! امتحان میکنم
تنها یک راه ر اه راست است و صراط مستقیم
که دربست می برندند
شما تهرانیان می گویت بهشت زهرا و مشهدی ها بهشت رضا
راستی تنها جائی که تو این مملکت اسمی با مسما (فارغ از زبان بیگانه) گذاشته اند همینجاست
چه اشتیاقی داری برای اخرین بار دیدن رنگهای تکراری
با این کامنتهای غیرمنتظره!
سکوتم گویا بهتر است!!
عالی مثال همیشه!!
ارادت ... ممنونم
حالا چرا انقدر صدام کردی فرخ...؟؟؟
نمیدونم چرا؟؟ گمونم دلم میخواست باهات درددل کنم و
مجالی نبود لابد
سلام فرخ جان
من زیاد اهل شعار نیستم
اما معتقدم زندگی بدون اندوه معنا نداره
هم به شادی نیاز داریم و هم به اندوه
حتما کنار اون مغازه های اندوه فروشی پاساژهای شادی فروشی هم هست
رفتی بخری برای منم یه برف شادی و یه بسته شکلات بخر به این دوتا نیاز دارم البته فقط روحم نیاز داره
دوست من شما بهتر از من می دونی که اگر اندوه نباشه زندگی بی معنا میشه و دیگه کسی قدر روزهای شادش رو نمی دونه
به امید اینکه اندوهت همیشه زود گذر باشه و شادی مهمون خونه دلت بشه
بدرود
لطف کردید ... ممنونم !! خیلی ارادت دارم
مسیر هایت همه شاد !
.... و من نیز چقدر برایت شادی را آرزو دارم ...
لبانت خندان باد!!
و چقدرررررررر من دوست داریم یه روز به درد و دلای تو گوش کنم...
انشاالله
استاد فرخ!
من یه ادرس با یه مسیر دیگه بلدم برای زندگی کردن.
نه راه پر پیچ و خم برو نه دربست 700تومانی بگیر.
آقا! دست هم رو میگیریم با هم پیاده میریم کویر لوت. کاملا سر راسه. یه چادر میزنیم عشق دنیا را می بریم.
آخه اونجا از شیرین شکرا خبری نیست. نمک میخوریم شکر خدا را میکنیم.
مغازه اندوه هم اونجا نداره.
خب، کی بریم؟
آرمان جان اگه شهامت داری که همسرت رو ترک کنی و راه بیفتی
... همین فردا عازم بشیم... امیدوارم اقتدار مردانه ات بر مخالفتها غلبه کنه ..
کوچ کن ...
از دیاری به دیاری دیگر!
.... هر بار کوچ کردم ُ اوضاع بدتر شد! مثل اینکه برام ؛آمد؛ نداره
اااااا
من اول شده بودم ؟
پس اووووووووول
سخت نگیرید..........زندگی چه بد وچه خوب مثل برق وباد میگذره............ودیر یازود به مقصد ی میرسیم همه اش پراز نور وشادی.............به انجا که فقط پاکیست وصداقت ...........وغم نمی فروشند
من که احتمالا تو هفته اول بهمن رهسپار میشم
شاید دیدار به قیامت
خوش بگذره..انشالله
جای شما خالی ... گو اینکه دیر یا زود باید بیای دیگه
خیال آرزوهای رنگی لحظه ای رهایم نمیکنند!
آنقدر در سرزمینهای ناامیدی و اندوه خیال های رنگی دور و برم پرسه زدند که وسوسه لذت مالک شدنشون رنج رسیدن به بازارش رو حتی با پای پیاده بر من هموار کرد...
شکیبا جان می فهمتت خیلی زیاد!
سلام
جالب بود .
دوست دارم قصه الاغهای حسنی رو تو وبلاگم بخونی .
والبته نظرت رو هم بگی .
شاد باشی .
سلام ... حتما داداش عزت ... کرتیم
خدارو چه دیدین شاید من زودتر رفتم.........
امیدوارم
کار ندارین اونورا.....فرخ خان..........
کار و باری نیست ... سفر بی خطر
پستچی هر روز از اون بسته های اندوه برایم مجانی میاره.ولی خوب نمی دونم چرا اندوه خریدن مرا یاد مناظره خسرو و فرهاد انداخت:نخستین بار گفتش کز کجایی؟/بگفت از دار ملک آشنایی//بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند؟/بگفت اندوه خرند وجان فروشند//بگفتا جان فروشی در ادب نیست/بگفت از عشق بازان این،عجب نیست...
شما وضعت خرابتره به مراتب... دم در خونه میاره و لابد انعام هم میگیره!۱
به گمانم باید نشانی و محل زندگی ات را تغییر دهی
ویس عزیز در را به رویش مگشا .. آیفون را قطع کن ... و ......
هر کاری که میدانی و میتوانی تا برود دنبال کارش .
سلام عمو فرخ , بالاخره امتحانا تموم شد و تونستم یه نفس راحت بکشم . راجع به این مغازه های اندوه فروشی خیلی فکر کردم ولی چیزی به ذهنم نرسید , آخه نتونستم درست درکش کنم . اما اینکه تو مسیر هر روزه ی آدم مسایلی باشه که به روح آدم لطمه بزنه خیلی دردناکه .
در ضمن به شدت چاکرتیم
ارادت دارم محمد عزیز
منظورم توی این پست این بود که آدمها دل شون خوش نیست .
واسه همین میگن: دل خوش سیری چند؟ نمیگن:کیلویی چند؟
مخلصیم قربان
سلام ، حال شما ؟ منم خوشحال شدم هم استانی پیدا کردم
کاش یه روزی بیاد هیشکی غمگین نباشه
مرسی خانوم ... شما هم شادوخوشحال باشی همیشه!!
آری
باید بروی
باید بخری
و باید اندوه و غم و غصه اش را بخوری
انسان یعنی همین...