یکی ازاین شبها بهترین لباسم را بر تن خواهم کرد و تن ام را به خوشبوترین عطری که
از تو هدیه گرفته ام ، معطر میکنم و صورتم را شش تیغه خواهم کرد و آرام و پاورچین به
خوابت میآیم!! چنان نرم و لطیف به نوازشت دست خواهم برد که نوازشهایم را
با نوازش نسیم اشتباه بگیری... و چنان در گوشت زمزمه خواهم کرد که احساس کنی
در عالم خواب و بیداری به سر می بری و نغمه ای از دور گوشهایت را مینوازد!!
من با ماه حرف زده ام و او قول داده تا در شبی مهتابی یاری ام کند و مرا به خوابت
بیاورد!! به او گفتم که تو در شبهای مهتابی پنجره ها را نمی بندی ... به او گفتم که
تو در شبهای مهتابی پرده ها را نمی کشی!! ماه قول داده تا همدست من باشد و
کمکم کند ... وقتی شنید که دلم برایت تنگ شده و مدتهاست که مرا نمیخواهی
ببینی ، دلش به رحم آمد و اکنون می خواهد یاری ام کند!!
به ماه گفته ام که میترسم از خواب برخیزد و فریاد بکشد و خیال کند کابوس دیده...
و ماه با لبخندی شیرین قول داد که چنین نخواهد شد!
ماه گفت: او میداند که خاطرش را میخواهی و دوستش داری .. شاید می خواهد در
مقام معشوق ناز کند ..پس تو نیازت را به وی بنما و دلش را نرم کن.. نباید بهراسی
.. نباید در هنگام رفتن پاهایت بلرزد.. بگذار پشت چشم نازک کند و به ناز و کرشمه،
اندکی آزارت دهد ... تو نیازت را واگویه کن... و هراس مدار !!
اینک دلم به ماه و مهتاب گرم است و در انتظارم تا شبی به خوابت بیایم و به دیدارت
شادمان شوم !! هر چه باشد ماه در طول هزاران سال همراز و محرم عاشقان بسیاری
بوده و حالم را بهتر از هر کسی میداند و میفهمد!
تو را به خدا در آن لحظه ، آمدنم را کابوس مخوان ... دلم را نشکن .. لااقل برای دل ماه
هم که شده بگذار سیر ببینمت و بیصدا و آرام بروم!!
بگذار برای آخرین بار به دیدنت نائل آیم ... بگذار یکی از این شبها به خوابت بیایم!!
چقدر رویایی
خوش به حال دلتون که ماه همرازش شده...
.. و خوش به حال من که دوستی نازنین چون شما دارم!
این همه میخوای به خودت برسی بعد بری توی خوابش فقط نگاهش کنی....
فرخ جان ما بیشتر از اینا از شما انتظار داریم... :))))
گاهی شیطون میشی ... و این برام جالبه خیلی زیاد!
فرخ عزیز
چه زیبا با کلمه هایت تا کردی
نوشته ات عجیب راه دل را می دانست...
ممنون ... ارادت دارم!! شما که خود اهل دلی و راه پیموده ای
امیدوارم هرگز پایت چون قلم من نلغزد که هرگاه دراین خانه وارد می شوم از عطر لغات مست می شوم و سکندری می خورم
دیدار
آسمان ، صاف است و در یک گوشه اش
ابری سترو ن
خاطرات ِ پر ز لبخندی به دل دارد
چومن.
منتظر تا کوله بار شادیش را
در بغلگاه ِ زمین
این آشنای ِ دیر پا
چون تحفه ای
بگذارد و
فارغ ز اندوهان.
مهر هم در گوشه ای پنهان
رخ از همراهیم
در راه پر آشوب ِ دل
هرگز نتابانید.
استرس
با پیچ و خمهای رهم همراه
لحظه ای کوتاه
دستها لرزان
آری
چه باید گفت ؟
ضربه ای بر در
تق تق وتق تق
: کییست بر در ؟
:میهمانی نا فراخوانده.
می گشاید در
میزبان ِ سالها
با من ، نه بیگانه
همراه
در خیال ِ کودکیها
نوجوانی هم جوانیها
می نشینم چون گل ِ پونه
در جوار ِ آن نگاه ِ آتشین
اما پر از پیوند
این زمان افسوس
هر ناگفته ای
را گفت
غیر از اینکه باید گفت :
من چه میزان دوستت دارم
افسوس
آسمان ِ صاف هم
ابری سترون
در بغل دارد
چقدر بااحساس من همخوانی دارد
میدونم کوروش جان که اهل احساس و درس عشق و محبتی!
همینها باعث شده تا این شعر زیبا رو به من هدیه کنی و وقت بگذاری!
همیشه رهین محبتهای تو هستم برادر
ماه چقدر توانائی داشت و من نمی دانستم!
امیدوارم کمکت کند تا آرام و پاورچین به خوابش بروی در این صورت مطمئنم صبح با یک لبخند شیرین از خواب بیدار خواهد شد .
ماه در طول هزاران سال همراز و همراه عاشقان بوده ... فکرش را بکن که همین ماه لیلی و مجنون را در شبهایی به رنگ مهتاب و رویا دیده و شاید برایشان غصه خورده!! من از موجودات سالخورده که از هزاران سال قبل بوده اند ُ خیلی خوشم میآید!! ممنونم
سلام.
خیلی مطلب جالب بود.البته اگر نویسنده هاش خودتون باشین.
یه جورایی حس همدردی کردم با خودم.
منم بد قاطم.البته شما قاطی نیستی هااااااا
اگر فرصت کردی یه سرکی بزن.
روزهات پرتقالی
نه شما مطمئن باش که خودم اینها رو می نویسم!
لزومی ندارم از دیگران گدایی کنم !!
ممنون که سر زدی!! روزهایت لیمویی و شبهایت اناری
ارادت
نسیمی کز گل آن کاکل آیو/مرا خوشتر زبوی عنبر آیو//چو شو گیرم خیالش را در آغوش/سحر از بسترم ،بوی گل آیو
مدتهاست ماه چیزهایی از من می داند...
رازها نزد او استوارند...
یکبار ماه به من بوسه ای هدیه داد!!
دلم برای عاشقانه های قبل ازدواجم تنگ است...
اکنون عاشقانه ها واقع گرا تر شده!!
می فهمم ... میدونم چی میگی
سلام دوست من
ممنونم که همیشه بهم سر می زنی و به یادم هستی
توصیف ماه و شب مهتابی بسیار زیبا بود
شبهایت پر ستاره و خوابهایت مهتابی
سلام ... درود بر شما !
ما ارادتمندیم یک ارادتمند شیطون... :)
سلام
ممنون که اومدی.همین الانم به روانشناس مراجعه کردم.اما اون از من بدتر بود!!!!
سهراب میگه:
دوستان من کجا هستند؟روزهاشان پرتقالی باد
واسه این نوشتم روزهات پرتقالی.
در ضمن به کپی برداری میژن سرقت ادبی نمیگن کدایی.
هرچند منم گاهی ممکنه از جایی چیزی رو که دوست دارم بردارم و استفاده کنم.
روزهات پرتقالی
سلام... روان شناس رو ولش!!
اکثرا خودشون به درمان نیازدارند و اوضاع شون خرابه!
راجع به گدایی و سرقت هم ... خب این تعبیر من بوده!
روزهایت لیمویی
برسی بهشD:
از ابراز محبتی هم که تو وبلاگم کرده بودی ممنونم
ما به هجر خوشتریم خانوم... ممنون
وقتی در بیداری دیداری نیست خواب چه سود؟
عاشق در موضع نیاز است و معشوق به ناز جگر می خراشد!!
این است تقدیر عاشقان صمیمی
نمیدونم چرا ناراحت شدی؟؟؟ امیوارم که باعث رنجش شما نشده باشم!
چقدر زیبا و رویایی نوشتید...
خوشحالم که خوشت اومد!
هجر زیباتر از وصله...
هجر یعنی دیدن یکی توی خواب آرزوت میشه... صبوری میکنی برا همین آرزو...
اما وصل... تو رو خسته میکنه! گاهی...
و دور شدن برات آرزو میشه!
چه بسا بخوابی که توی بیداریت نبینیش!!!
سلام ... چقدر توضیحاتت به تکمیل شدن منظورم کمک کرد!!
دستت درد نکنه ... ممنون
خواهش میکنم عمو فرخ...
شما استادید. ما داریم درس پس میدیم...
ارادت ممنون
فرخ جان سلام

من عاشق این عاشقانه هات هستم ... کلا من عاشق عشقم ... چی گفتم ...خودم هم نفهمیدم جز این که این نوشته رو دوست داشتم
سلام ... فکر نمیکردم عاشق پیشه باشی
قدری برام عجیب بود ... اما عیبی هم نداره !! دنیا بدون عشق
تاریک و زشت به نظر میرسه!! ممنونم
وای چاخان عزیزم........بخدا خیلی دلم تنگ شده بود برای آمدنت و نوشته های با حالت...
ارادت ... منم از دیدنت خوشحال شدم ..