چاخان ۲

خوشامدگو زبان آور خالی بند

چاخان ۲

خوشامدگو زبان آور خالی بند

در فراق قصه ها

شب از قصه تهی است ... شب ، دلش قصه میخواهد!  حتی آسمان پر ستاره شب

هنوز چشم به راه قصه گویان است! قحطی قصه آمده در این اوضاع و احوالی که سخت

طاقت سوز و غدار است. . . و قصه گویان یا رفته اند و یا خفته اند و یا در گوشه ای

محزون زانوی غم در آغوش دارند و لب فرو بسته اند!

انسان همیشه دلش قصه خواسته و این نیاز را کسانی برآورده اند که در گفتن قصه

چیره دست و ماهر بوده اند!     اما اکنون برای اینکه با تو قصه ای بگویند ، تو را فیلم

میکنند و میلیونها میپردازند و خرج میکنند تا چیزی شبیه قصه را به خوردت بدهند!

.... و تو در نیمه های شب به جای آنکه خواب به چشمانت بیاید ، بی خواب میشوی

و گاه کابوس میبینی و دراکولا و اشباحی که از فیلمهای مرد عنکبوتی و هری پاتر

بیرون آمده اند تو را محاصره میکنند و خواب را از چشمانت میدزدند ..... ولی آن

وقتها قصه خواب آور بود و مستی می بخشید!

آری     پوریای ولی و قهرمانان شاهنامه و عشاق دلداده و دیو و پری و کلیله و

دمنه از شبهای ما برای همیشه رفته اند و تلویزیون همینطور یک ریز و بی وقفه

دارد مسابقات جام باشگاههای اروپا را پخش میکند و تو تخمه آفتابگردان میشکنی

و حرص میخوری که چرا امشب آرسنال خوب بازی نمیکند و چرا رئال مادرید با آن همه

ستاره از گشودن دروازه ی تیم مقابل عاجز مانده است؟!!

روزگار غریبی است دوست من ... و پدرها و مادرها نیز که روزهایی پر از ملال و

خستگی را پشت سر گذارده اند ، به ضرب داد و بیداد و پاستیل و شکلات و در

شرایطی که بچه ها مسواک شان را نزده اند ، آنها را به بستر میفرستند و

حسرت قصه های شیرین را به دل کودکان باقی میگذارند و ....... چه میشود کرد؟

قصه گویی که همواره در ردیف نیازهای روحی انسان بوده ، فراموش میشود

و ما در انتهای شب در این فضای مجازی می گردیم و پرسه میزنیم تا بلکه

قصه ای بخوانیم و لذتی ببریم و خوب بخوابیم!

دورانی سخت بر مامیگذرد ... دورانی که از دختر شاه پریان تهی مانده و زیبای

خفته برای ابد خفته و شاهزاده ی قصه ها در نبردی نامعلوم جان سپرده و

عاشقان صادق در هجر و اندوه مرده اند و علی بابا و چهل دزد بغداد نیز به

کاهدان زده اند!!؟   چه میتوان کرد؟!  باید فیلم و فوتبال ببینیم !! باید قهرمانانی

را بشناسیم که میلیونها دلار میگیرند تا قرار داد خویش را با فلان باشگاه تمدید

کنند و سوپر استارهایی را به خاطر بسپریم که ما را سر کار میگذارند و ثروتمند

میشوند !!    ظاهرا راهی نیست ... چقدر این روزها به بابا صبحی و حمید عاملی

فکر میکنم .. روح شان شاد !!

نظرات 18 + ارسال نظر
absolution سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:41 ق.ظ http://www.absolution.blogsky.com

خیلی عالی بود فرخ...
متاثر گشتیم!!
تا بحال به این موضوع فکر نکرده بودم...

الهه سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:06 ق.ظ http://www.elaheh.blogsky.com

سلام
جدا دلم قصه می خوادا الان ...
راستی شما هم گیلانی هستین ؟!

سلام من اهل خاک پاک رشت هستم ....

ناشناس سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 ق.ظ

فوق العاده بود. چقدر زیبا این روزامون رو توصیف کردی.

ارادتمندم دوست ناشناس

آغازی دیگر سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 ق.ظ http://start2.blogsky.com

ما که بچه بودیم اینقدر صبح تا شب تو حیاط و کوچه بازی می کردیم که شب از خستگی می مردیم و نیازی به قصه شاه پریان هم نبود
ولی شکل زندگی همه جوری عوض شده
راستی بابا صبحی کی بود؟؟

بابا صبحی اولین کسی بود که توی رادیو ایران قصه گویی رو آغاز کرد ....
مردم توی اون روزها باباصبحی رو در حد پرستش دوست داشتند ...
من فقط یه عکس از ایشون دیدم و بیوگرافی آقای صبحی رو در یه مقاله خوندم!

نیکو سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ق.ظ

آخ گفتی فرخ جان گفتی ، روزی عامری عزیز از بین ما رفت به اندازه همه دنیا دلم گرفت و احساس کردم قسمت از کودکیم رفت و وقتی سر مزارش رفتم به پهنای صورت اشک ریختم و اشک ریختک آخه کودکی من 2 تا غصه دارد هم روزهای رفته و هم بابا

امان از کودکی که شیرینی هایش را از ما دریغ میدارد...

الهه سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ق.ظ http://WWW.shahmoradi.blogsky.com

سلام فرخ جان
باهات موافقم یاد قصه های اون موقع ها بخیر البته یاد دلخوشی ها و شادی های اون موقع هم بخیر
ببخشید انقدر نظرام طولانیه می دونم خسته می شی ولی دلم می خواد با یکی حرف بزنم همین

خوشحال میشم الهه جان ما با گذشته هامون حال میکنیم!
البته بهتره زیاد درگیرشون نشیم ... چون ما رو افسرده میکنند!

فتح باغ سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ق.ظ http://fathebagh.blogsky.com

سلام فرخ عزیز
در فراق قصه یا در فراق قصه گو؟!

نمی دانم در چه دورانی از زمان زندگی می کنیم، نمی دانم آیندگان بعدها این دوران را چه خواهند نامید فقط می دانم که همه چیز خیلی غریب به نظر می آید.
فضای پیرامونمان پرشده از هوای غربت!

سلام .... از کجا معلوم که آیندگان وضع جالبی داشته باشند؟
از کجا معلوم به ما و این دوره اعتنا کنند؟

sadeh.forever سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:54 ب.ظ http://sadeh-forever.blogfa.com

سلام
شب از قصه تهی است
پوریای ولی ..
ولی فوتبالم خوبه هاااااااااااا
شاید خنده دار باشه ولی تو این یکی دو سال پیش دلم میخواسته یکی برام قصه بگه ..
باید یه راهی باشه ..

راهش اینه که من فایل صوتی راه بندازم و براتون هر شب قصه تعریف کنم..
آخه توی این کار نیمچه مهارتی دارم

نیکو سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 ب.ظ

وای چقدر غلط املائی داشتم ببخشید

عیبی نداره عزیزم!! مهم اینه که حرف دلت رو بطور حقیقی بیان کنی

sadeh.forever سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ب.ظ http://sadeh-forever.blogfa.com

خوب امیدوارم زودتر درست بشه ..
اگه از درختم جدا بشم میمیرم !
شاید که روحم همسفر باد بشه ..

برایت زندگی و نشاط و طراوت آرزو دارم

حریر سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:16 ب.ظ

سلام دوست من
من که اهل فوتبال نیستم
اما یه جورایی با تکنولوژی امروزی درگیرم که کلا یادم رفته بابا صبحی کی بود
اما حمید عاملی رو یادمه ظهر جمعه ساعت ۱:۳۰
یادش بخیر چقدر آرامش بود
چه زندگی های بی دغدغه ای بود
چقدر آسمونهای اون موقع پر ستاره بود
چقدر بارون داشتیم چقدر زمستون داشتیم
واقعا چی داره به سر دنیا میاد؟
یعنی همش تقصیر پیشرفت تکنولوژیه؟

تکنولوژی و شهوت زیاده خواهی انسان ... عطش فراوان برای
دیدن صحنه هایی از فیلمها و یادگیری از آدمهایی که سکس و مال اندوزی و ظاهرپرستی رو برامون تبلیغ میکنند بله!

ویس سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:42 ب.ظ http://lahzehayenab.blogsky.com

شتاب و شتاب.عجله از بیماری های این دوره است .همه می دوند و اگر بپرسی جواب درستی نمی توانند بدهند.مترو که می ایستد همه دوان دوان حرکت می کنند ومن متحیرم که چرا.مگر دارند کجا می رند.ویا کی منتظرشون است.وقتی هم می رسند خونه بدو بدو غذایی و بدون حرف و گپی با بچه ها می خوابند و باز روز از نو.اگر به خاطر بیاوریم.آقای مهدی آذر یزدی سال ها پیش کاری کرد کارستان.یعنی آمد داستان های مثنوی و شاهنامه و بوستان را به نثر برای بچه های دبستانی نوشت حتی یکبار در رسانه ها از او یادی نشد.در حالیکه کار این پیرمرد شریف در حد کار دهخدا بود.در هر حال قصه زیاد داریم .کسی بلد نیست بگوید.همه کتاب مسخره ی هری پاتر را می خوانند ولی کتاب های امثال آذر یزدی،و ...خوانده نمی شود.ببخشید سخن به درازا کشید.

گل گفتی!

ناشناس سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:49 ب.ظ

من با فایل صوتی موافقم. فقط زودتر منتظریم.

انشاالله حتما این کار رو باید بکنم!!

حامد سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:56 ب.ظ http://gohism.blogsky.com

متن هاییت و که به گذشته بر می گرده دوست دارم... با اینکه داشتم قانع میشدم باید گذشته رو ره کنم و به حال برگردم...
ولی داش فرخ اینجور حس می کنم با هم توی گذشته گم شدیم،اگه اینجوری باشه،خیلیم بد نیست،کلیم خوش می گذره !

حامد جان گذشته خوبه .. ولی برای من و امثال من!
تو بخون و بگذر! جوونها باید بیشتر به آینده فکر کنند!
بعدها در سنین بالاتر فرصت داری که به گذشته بپردازی

تو سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:20 ب.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

چقدر این پست آروم و اندوهناک بود....چقدر دلم پوریای ولی میخواد فرخ...

بله پوریای ولی و همه ی اونهایی که مرام و صداقت شون همه ی
سرمایه و دارایی شون بود!
آدمهایی مثل پوریای ولی خوشبخت بودند ... چون می بخشیدند و شبها با لبخند به خواب میرفتند! خیلی مهمه که آدم از کارنامه اش راضی باشه

الهه سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 ب.ظ http://www.elaheh.blogsky.com

خیلی ممنونم از شما
خوشحالم که همشهریتونم

مخلصیم همشهری خوش باشی الهی

الهه چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ق.ظ http://www.elaheh.blogsky.com

نه همین رشت هستم !
عاشقشم هستم

ارادت همشهری .... من اولش بچه تهرون بودم و بعدها رشتی شدم ...

ستوده یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 ق.ظ http://saba055.blogsky.com

خیلی زیبا نوشته اید .
راستش من مدت هاست که دیگه فیلم نگاه نمیکن واصلا نمیدونم چه فیلم هایی ساخته شده .چون نه از محتواشون که اکثرا بی معناست خوشم نمیاد .
واقعا دلم تنگ شده برای یک فیلم زیبا وپر محتوا.

سلام دوست عزیزم
شما لطف داری و چیزی هم بهتر از مطالعه و خواندن قصه در این عالم نیست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد