چاخان ۲

خوشامدگو زبان آور خالی بند

چاخان ۲

خوشامدگو زبان آور خالی بند

آتشی رو به خاموشی

در پای کوهی بلند دریاچه ای آرام و زیبا ، خفته است و شب با آسمانی مهتابی

و ستارگان بی شمارش مرا در آغوش می فشرد و از آرامشی بی انتها سرشارم

میکند!!     به شعله های آتشی که برافروخته ام خیره نگاه میکنم و به صدای

گاه به گاه جغدهایی که بر فراز سرم در پروازند ، گوش می سپارم و از زندگی

و از شب واز آسمانی که غرق در ستاره است ، لذت می برم!

.... میدانم این لحظات دیری نخواهد پایید و زمان رفتن فرا می رسد... و این رویا

فرو خواهد ریخت!!   همیشه چنین است که لحظه های شیرین خیلی زود سپری

میشود... مانند لحظه هایی که با تو گذشت و دیری نپایید!

آری    لحظه های وصال و دلدادگی همیشه رو به اتمام است ...لحظه های معاشرت

من و تو نیز رو به پایان است... این روزها و شبها که یکدیگر را میخوانیم و میفهمیم

دارد چون برق و باد میگذرد!

حتی اگر همه ی بندها و زنجیرها را به کار گیریم ، نمیتوان این رویاها را به اسارت

درآورد ... ما به سوی هجران و دوری و مفارقت در حرکتیم.. و این سرنوشت حتمی

ماست!!   نگو تلخ شده ام!! حقیقت تلخ و عبرت انگیز است...نگو در لحن و صدایم

اندوهی سنگین جاری ست ... من در کنار این آتشی که رو به خاموشی میرود

با تو سخن میگویم!!   ما برای رفتن آمده ایم ... نه برای ماندن!   این فریبی ظالمانه

خواهد بود که خویشتن را بدان سرگرم بسازیم و خیال کنیم که تا همیشه باقی

می مانیم!!   همه ی پدیده های زندگی در تلاش اند تا به یادمان آورند که جاودان

نیستیم و باید روزی بانگ رحیل سر دهیم!!

...اگر روزی گسستم و رفتم ، دلم برایت تنگ میشود          خیلی زیاد!!

نظرات 21 + ارسال نظر
حریر دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ب.ظ http://harirestan.blogfa.com/

سلام فرخ جان
بسیار زیبا و پر احساس نوشتی
قلم لطیفی داری
بابا با اون جبهه ای که قیصر شما بر علیه گربه ماده ها گرفته بود فکر نمی کرد م به این لطیفی بنویسی
قلمت همیشه سبز باد دوست من

مرسی خانوم من بستگی به حال و احساسم مینویسم.
گاهی اونجوری و گاهی اینجوری!!

بانوی شرق دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ب.ظ http://www.royavash.blogsky.com

یه غم عجیبی داشت
ولی خیلی قشنگ بود...

سلام بانو امروز دلتنگ و افسرده بودم .... و شد این!

جودی آبوت سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:12 ق.ظ http://sudi-s.blogsky.com

ویس سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:19 ق.ظ http://lahzehayenab.blogsky.com

حسرت همیشگی،حرف های ما هنوز نا تمام،تا نگاه می کنی،وقت رفتن است.باز همان حکایت همیشگی.پیش از آنکه با خبر شوی،لحظه ی عزیمت تو نا گزیر می شود.ای...ای دریغ و حسرت همیشگی...ناگهان چه زود دیر می شود.

ناگهان چه زود دیر میشود...

ویس سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:22 ق.ظ http://lahzehayenab.blogsky.com

وقتی متن شما را خوندم یکدفعه همه چی ریخت تو سرم.سرم پر از واژه ی فراق شد.انگار هیچ وصلی دیگر نیست.در گوشم پژواک فراق هیاهو کرد.و یادم آمد که جهان همیشه به سوی رفتن است.ماندگاری معنا ندارد.

آغازی دیگر سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:45 ق.ظ http://start2.blogsky.com

می رویم ولی رو به سوی دیگر نه رو به پایان و خاموشی. می رویم برای آغازی دیگر

...

دختر مردابی سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:46 ق.ظ http://dokhtaremordabi.blogsky.com

شاید اگر با هم بودنتان کنار آن آتش و زیر سقف پر ستاره آسمان را با یاد روزهای جدایی تلخ نمی کردی امروز خاطره زیباتری از آن شب در قاب چشمانت باقی مانده بود...

سلام آقا فرخ
خیلی زیبا بود و البته یه جورایی تلخ

فایده ای نداره ... در همه ی خوشیها و لحظه های خوب
همین دغدغه ها برای آدم کوفت میکنند... ممنونم

sadeh.forever سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ق.ظ http://sadeh-forever.blogfa.com

زیبا بود ...
دلم برایش تنگ می شود در تمام لحظه ها .. خیلی زیاد !!

الهه سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ق.ظ http://www.shahmoradi.blogsky.com

فرخ عزیز
چرا اینهمه غم داری
گوش شنوایی دور و برت نیست که باهاش حرف بزنی و اون فقط گوش کنه تا شاید یکم خالی بشی

ای کاش کلمات قدرت بیان حس درونی آدمی را داشت
هر فقط غم داری بیا مطلب بنویس و بدون که دوستهای وبلاگی با دوستهای دور و برت فرق می کنن چون نه فقط در خوشی بلکه در دلتنگی و تنهایی درونی تو خودشونو سهیم می دونن
دوستارت الهه زمینی

الهه جان .... من غمهای بزرگی دارم و تو اینو خوب فهمیدی.....
سالهاست که درد میکشم و صبر میکنم و .......
خیلی ازت ممنونم که با صداقتی شیرین باهام حرف زدی!!

تو سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 ب.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

همین....!!!
دلت برایم تنگ میشود...؟؟!! فقط همین...؟؟!!

همیشه دلتنگ تو خواهم بود!

لیوسا سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 ب.ظ http://memorialist.blogsky.com

نگذار دلتنگ شوی!
همیشه بمان شاید او هم از نبودت دلتنگ شود!

تلاشم بر ان است که بمانم ... اما گاهی دست ما نیست!!
ممنون دوست عزیزم

مذاب ها سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ب.ظ http://mozabha.blogsky.com

از خود که رها میشوم
تازه میرسم به تو، به آشفتهء درونت، من با غم چشم هایت آشنایم برادر، من از خویشاوندان قلب توام، و قتی تو اشک میشوی، بدان که من پروانه ام، و وقتی که لبخند میشوی ، بدان که زیبا ترین آواهای سرمستی را در شور شکفتنت سر میدهم، برادر با همهء غم هایمان و آرزوهایی که هرگز بهارشان را بتماشا ننشستیم ، باز هم لبهایی داریم تشنهء لبخند و چشم هایی داریم بیقرار سیرایی لبهایمان از لبخند، میدانم که میگویی درد را چه به لبخند؟! تا کنون چهرهء فسرده پدری را دیده ایی که چگونه با لبخند فرزندانش میشکفد؟ فرخ جان در این دنیای مجازی که گاه از حقیقت هم صادق تر مینماید ، هستند چشم هایی که با درد دوستان میگریند و لبهایی که به شاد بودن دل هر دوستی لبخندی زلال بر آنها جاری میشود، تو، و ما ، همیشه در قلب هم خواهیم بود..... و اینست معجزهء دوست داشتن، دوستت دارم برادر.

چه کامنت زیبایی !!؟؟ دلگرم کننده و امید بخش بود!!
جز تشکر و شرمساری چیزی ندارم که به پایت بریزم!!

کوروش سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ب.ظ http://korosh7042.blogsky.com

ایکاش این دلتنگی ها را ترجمان بود
چقدراحوال درودنمان متغییر می شود
به آن ور آبی ها حسرت که می خورم فکر می کنند به
خاطر رفتارشان است
در صورتی که به این است که در ذهنشان هرگز انتظار رحیل نیست
گوئی جاودانند

آری کوروش عزیز
به قول شاعر: زمان را دریابیم که جاودان نیستیم
زمان را دریابیم که در برابر آن پاسخگوییم

آغازی دیگر سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ب.ظ http://start2.blogsky.com

" سخت نگیر جانم .. سخت نگیر "
اینو الان دیدم که شما جایی نوشته بودی و کلی دلداری بودی
پس سخت نگیر جانم ..سخت نگیر

ممنون از دقت و تذکرتون
ما انسانها متغیریم .... خدا کند که تغییرات منفی ما لحظه ای باشد و گذرا

absolution سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:11 ب.ظ http://www.absolution.blogsky.com

حقیقت دیر پایی ست تلخ شده
زیرا تلخ خواهی از ماست
رویا ، آتش ،کوه ، دریاچه آرام
مگر هنوز اینها وجود دارند؟

بله هنوز وجود دارند ... و همین امیدوار کننده است

میعاد سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:55 ب.ظ

سلام
شرمنده که دیر اومدو.آخه چند روزی میلم رو چک نکرده بودم.

سلام ... مهم نیست!
همین که اومدی مهمه عزیزم!

شکیبا سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:50 ب.ظ

سلام فرخ خان..
خیلی احساسی بود...
یه جورایی یه بار این حو تجربه کرده بودم..

سلام ... میدونم .. برای همه ممکنه پیش بیاد!!

یک زن سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:35 ب.ظ

سلام فرخ جان دلم برای نوشته هات تنگ شده بود.
من خودم دلم گرفته بود.تو هم که اشک منو دراوردی.

سلام ... و من چقدر دلم برات تنگ شده بود!!
خواهر نادیده ام دوستت دارم! غصه هایت نابود باد

فاطیما سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:52 ب.ظ http://autumal7fatima.blogsky.com

چه زیبا
اما خداکنه این دلتنگی دو طرفه باشه نه یک طرفه اون وقت درد عجیبی داره که کشیدنی ست نه توصیف کردنی...

ممنون از کامنت قشنگت

من چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ق.ظ http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

دلم و تکون دادی
نمیدونم گرفتی دلم را یا شادش کردی

امیدوارم باعث رنجش و اندوهت نشده باشم عزیزم

پرنیان چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 ق.ظ http://fathebagh.blogsky.com

سلام فرخ عزیز
من فکر می کنم این پست مخاطب خاص دارد. و به احترام آن مخاطب خاص سکوت می کنم.

پست زیبائیست و تراوشات یک روح لطیف و حساس و دلتنگ میباشد.

مخاطب خاص .... بله خاص

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد